گذر عمر

بعد از این گوش فلک نشنود افغان کسی /که من این گوش ز فریاد و فغان کر کردم

گذر عمر

بعد از این گوش فلک نشنود افغان کسی /که من این گوش ز فریاد و فغان کر کردم

گفته بودی عاشقم هستی ولی انگار نه !

سه شنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۸، ۰۴:۰۷ ق.ظ

میخواستم باهم ازدواج کنیم تا همدیگرا ببوسیم 

میخواستم باهم  ازدواج کنیم تا یکدیگر را در آغوش بگیریم ،

 تا هم آغوش شویم ! 

میخواستم باهم ازدواج کنیم تا بچه های خودمان را داشته باشیم . 

میخواستم باهم ازدواج کنیم تا ...

راستش عزیزم یاد آوری هیچکدام از اینها شایسته ی عزاداری و لایق اشک های بی وقفه ام نبودند ، جز این : 

میخواستم ازدواج کنیم تا باهم حرف بزنیم . 

مثلا یک صبح جمعه  در آرامش بعد از هم آغوشی وقتی مرا بغل گرفته ای و مدام بر صورتم بوسه میزنی، من میان اضطرابم از بیدار شدن بچه هایمان ، از تو بپرسم راستی تو به آزادی در معنای فلسفی اعتقاد داری ؟! 

دوست دارم تصور کنم قیافه ات چطور میشود وقتی پیشانی ات را از حرص چین میدهی و با خشمی ساختگی رو به من میگویی :  تو انگار با من ازدواج کرده ای که فقط حرف بزنیم !!!

هرچند همه ی اینها خیال است ، و دنیای خیال بی انتها و در همین دنیای خیال هم شاید خیلی چیزها خوب پیش نرود و مثلا من به جای پرسش های فلسفی بحث را با سوال راجع به قبض‌های پرداخت نشده و دخل و خرج زندگیمان پیش ببرم  ، یا اصلا خاله زنک بشوم و از حرفهای دیشب خواهرت بهانه ای برای غر زدن پیدا کنم ، اما عزیزم باور کن همه ی اینها غنیمت شمردن فرصت های زندگی بود که میخواستم با حرف زدن با تو سپری شود . من واقعا  فقط میخواستم حرف بزنیم . 


  • ۹۸/۰۳/۱۴